عرض حال

جمعه، آذر ۰۳، ۱۳۸۵

کم حرفی

تقدیم به ناصر فرزین فر
پدر بزرگم هميشه می گفت: «قديم ها خيلی چيزها فرق می کرد. می گفت الآن هر کسی موقع صحبت کردن از هر حرفی هر چقدر بخواهد استفاده می کند، کلمات را براحتی بکار می برد، نه جمله های پرسشی، نه جمله های خبری و نه حتی شبه جمله ها، هيچ محدوديتی ندارند. اما زمان کودکی من هر کسی برای استفاده از حروف الفبا سهميه داشت: سهميه ی کارمندان از حروف صدادار هر کدام 700 تا در روز و حروف بی صدا سيصدتا. مديران ادارات 1200 حرف صدادار و 500 حرف بی صدا. معلم ها، خارج مدرسه مانند کارمندان بودند و برای ساعات کاری 600 تا صدادار و 400 تا بی صدا سهميه داشتند، البته اگر برای ساعات کاری به حروف بيشتری نياز داشتند با نامه نگاری و مکاتبات اداری می توانستند از هرکدام 100 تا فوق العاده دريافت کنند. از همه بدتر وضعيت کارگران بود: جمعاً 500 حرف می توانستند استفاده کنند و اگر سهميه شان در روز تمام می شد از سهميه ی روز ديگر يا ماهانه شان نيز نمی توانستند استفاده کنند. تنها راهشان قرض کردن از رفقايی بود که با هم بده بستانی داشتند. ولی کارمندان دولت در شرايط خاصی می توانستند مساعده هم دريافت کنند. اينها البته فقط شرايط عمومی بود که خوب همه چيز را شامل نمی شد. شرايط ويژه هر سال تا سال ديگر فرق می کرد و به خيلی چيزها از قبيل آب و هوا، وضعيت کشاورزی و آفات، بلايای طبيعی مثل سيل و قحطی و امراض واگير و اينجور چيزها بستگی داشت. مثلاً يکسال تمامی اهالی شهر ما به مرض سين مبتلا شدند. هر کس در بستر بيماری می افتاد در تمام طول بيماری – که دقيقاً سيصد و سی و سه ساعت طول می کشيد – کلماتی را بصورت هذيان می گفت که فقط از حرف سين تشکيل می شد. طبيعی بود که تا آخر سال ديگر هيچ حرف سينی برای بکار بردن نداشت. به همين خاطر در پايان ماه که همه ی اهالی دوران بيماری را پشت سر گذاشتند، بدون هيچ توافق علنی، همگی حرف شين را بجای سين بکار می بردند. در مورد کلماتی مثل سلام که ديگر شلام گفته می شد، مشکل خاصی وجود نداشت، اما در مورد کلماتی مثل شيب و يا شش که پس از تبديل، کلمات معنا داری بوجود می آمد، قرارداد چنين بود: اگر معنی قديمی کلمه، مورد نظر بود (مثلاً شش به معنی اندام تنفسی) با چشم راست چشمک می زدند و اگر کلمه به معنای جديد استفاده می شد (مثلاً شش بجای سس) با چشم چپ. البته تاجرها و اشراف زاده ها همان حرف سين را از شهرهای ديگر که بعضاً به امراض ديگری دچار بودند، برای خودشان تهيه می کردند. بعضی از خانم های متظاهر و نه چندان متمول هم با هزار بدبختی دو سه تا حرف سين را تهيه می کردند تا در مهمانی های شب با دک و پز خاصی چند تا کلمه با سين های غليظ نثار مهمانان کنند. در بعضی از شهرها اوضاع از اين هم بدتر بود: مردم در يکسال به چند مرض دچار می شدند و از همه وحشتناک تر شايعه ای بود که در مورد يکی از شهرهای مرزی گفته می شد: در يکسال به تمام امراض حروف صدادار مبتلا شدند و در سال بعد معلوم شد بسياری از کودکان لال و برخی از بزرگترها الکن شده اند. ساليان درازی با مشکل حروف از طريق مبادلات پاياپای بين شهرها کج دار و مريز رفتار شد تا کم کم عقلای قوم راه های حکيمانه تری نيز پيدا کردند. اولين پيشرفت جدی کشف واکسن های پيشگيری بود. برای هر کودکی در بدو تولد بايد 32 واکسن پيشگيری تزريق می شد تا در تمام عمر از اين بيماری ها مصون بماند. البته بعضاً عوارض عجيب و غريبی هم داشتند. گاهی حروف جديدی مانند پ شش نقطه ای و يا طاء با دو دسته به حروف تکلمی کودکان اضافه می شد. می گفتند در يکی از روستاها کودکی متولد شده که پس از زبان باز کردن با ششصد و هشتاد و چهار حرف الفبا صحبت می کرده است!
پيشرفت های بعدی مربوط می شدند به روش های جديد کشاورزی و گياه درمانی که تاثيرات عميقی بر سرانه ی حروف در کشور گذاشتند و کم کم مشکل کمبود حروف در کشور به فراموشی سپرده شد. مردم آنقدر راحت و بدون محدوديت از حروف استفاده می کنند که دوران کم حرفی را به سختی باور می کنند. اما مشکل جدی تری که شما جوان تر ها آن را احساس نمی کنيد - و يقيناً بخاطر همان واکسن ها و گياه درمانی ها و ديگر روش های حکيمانه است - مشکل بی معنايی جمله هاست. کلمات رنگ واقعی خود را ندارند، جمله ها مفهوم واضحی ندارند. آنوقت ها وقتی کسی جمله ی پرسشی بکار می برد همه سر در گم می شدند تا پاسخ آن پيدا شود. الان بعضی وقت ها من حتی جمله های خبری را با پرسشی و پرسشی را با عاطفی اشتباه می کنم. شما را نمی دانم، ولی من کم حرفی را بيشتر دوست داشتم».

يکم آذرماه 1385

10 نظر:

  • رضا
    خيلي خوشم اومد. هم موضوع فوق العاده اي بود و هم زيبا نوشته بودي.
    مثل خيلي ديگه از نوشته هات ازش خيلي لذت بردم.
    قلمت پايدار.

    توسط Blogger Mehdi, در ۶:۵۰ بعدازظهر  

  • عالی عالی عالی عالی!
    بیست بیست!

    توسط Blogger Naser, در ۲:۵۳ قبل‌ازظهر  

  • فوق العاده بود. واقعا حرف نداشت. خيلی خيلی عالی و زيبا

    توسط Anonymous ناشناس, در ۴:۵۲ بعدازظهر  

  • مرسی از این همه تعریف که می کنید، بی تعارف خودم هم از این کار خوشم میاد، ولی ایرادهایی هم به ذهنم می رسه که نمی تونم رفعشون کنم. یه آدم حرفه ای می خواد. اما اگه ضعف هایی هم به نظر شما می رسه حتماً بگین. هرچند تعریف هاتون هم خیلی دلگرمم می کنه. باز هم مرسی

    توسط Blogger Unknown, در ۲:۵۶ قبل‌ازظهر  

  • رضا واقعا عالی بود. 100 از 20 ! محشر و دوست داشتنی و ..... هر چی بگم کمه! امیدوارم بازم داستانای این چنینی ازت بخونم.1

    توسط Anonymous ناشناس, در ۲:۳۷ بعدازظهر  

  • سلام مجدد
    من یه پیشنهاد بدم؟
    فکر کنم اگه موضوع مهاجرت های قومی یا مثلا هجوم اقوام وحشی و امثال این رو هم پیش می کشیدی، ممکن بود (ممکن بود) بهتر از این هم بشه!

    توسط Blogger Naser, در ۲:۱۰ قبل‌ازظهر  

  • آره خیلی قشنگ بود انگار یه بار دیگه یه کار تخیلی دیگه تو این مایه ها از تو خونده بودم

    توسط Blogger علی فتح‌اللهی, در ۳:۲۵ قبل‌ازظهر  

  • کجایی فروغ؟ خوبی؟ نیستی اصلاً...
    مرسی، خوشحالم که خوشت اومده و دوست داری بازم ...
    راستی امیدوارم وقتی میای ایران زیاد ببینیمت. از الان زنبیل ما رو هم بزار تو صف.
    سلام ناصر و ممنون از اینکه بازم کامنت گذاشتی. باید بشه جفت و جورش کرد، که فکر کنم سخته، یعنی اگه از اول به ذهنت برسه و همون اول تنظیمش کنی خیلی ساده تره تا اینکه بعد بخوای اضافه اش کنی. ولی در مجموع فکر کنم جای اینکه بیشتر توسعه داده می شد رو داره.
    سلام علی،
    یکی دوتا داستان تخیلی داشتم (که البته گمشون کردم!!!) ولی شبیه این یادم نمی یاد.

    توسط Blogger Unknown, در ۲:۰۷ قبل‌ازظهر  

  • تخیل ناب!حتما بسطش بده

    توسط Anonymous ناشناس, در ۵:۵۷ قبل‌ازظهر  

  • سلام بر امت شهیدپرور
    آقا می گم جریان همون تراژدی زبان و ایناس دیگه ...
    شما مگه سامورایی هستی اینقد دیر به دیر آپ می کنی ؟

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۱:۵۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی