عرض حال

دوشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۵

من کی آدم میشم؟

چند شب پیش یکی از دوستام دو تا دعوتنامه بهم داد برای یه کنسرت موسیقی. یه دونوازی فلوت و پیانو توسط دو نوازنده ی اتریشی در تالار حافظ. من و بهار هم طبق معمول با چند دقیقه تاخیر رسیدیم و رفتیم و نشستیم و شروع شد ...
از میکروفن استفاده نمی کنن، اگه جمعیت ساکت ساکت باشن، صدا کاملاً واضحه. عجب چیزیه این نوازنده ی فلوت، چقدر مسلط و راحت پاساژهای پیچیده و فوق العاده سریع رو اجرا می کنه...،
قطعه ی بعد: صدای ساز فلوت خودش لطافت خالصه، این نوازنده هم چقدر با ناز و کرشمه و با احساس و نرم اجرا می کنه...،
دقیقاً پشت سرمون دو تا دختر و یه پسر بلند بلند شروع به حرف زدن می کنن: "-اگه منم گیتارم رو می آوردم الان حالشون رو می گرفتم. –اِه خوب حالا برو پیانو بزن –نه پیانو واسه من افت داره ". منم هی بر میگردم نگاشون می کنم شاید خجالت بکشن، ولی انگار از لج من هی بلند تر حرف می زنن.
یهو صدای موسیقی تکنوی خیلی بلندی تو سرم شروع به کوبیدن می کنه!!! چند تا ردیف عقب تر یه مردی سریع پا میشه و هی بلند بلند میگه: "الو، الو، کاری داری؟" همه نگاش می کنن، بعضی ها بلند بلند میگن هییییس، هیششش. یکی از همون دخترای پشت سرم بلند می گه یکی پاشه بزنه تو دهنش، من در گوشم رو میگیرم...
تو وقت تنفس جامون رو عوض می کنیم. می ریم طبقه ی پایین. نزدیک ردیفای اول، اینجا حتماً علاقمندترن، مطمئناً اینا دیگه از زور بی جایی نیومدن کنسرت. حتماً فرق کنسرت رو با فوتبال می دونن...
اجرای بخش دوم بعد از تنفس شروع می شه. اواسط اجرا دختر پشت سریم میگه از صدای فلوت خسته شدم. من با خودم میگم از قبل که مشخص بود این اجرای فلوت و پیانوست. مگر با فلوت بغیر از اینکه صدای فلوت دربیاری چیکار میشه کرد؟ ذهنم به جایی نمی رسه...
اجرا تموم می شه. بعد از تشکر و خداحافظی از دوستمون، میریم که بریم خونه. یه کم پیاده روی می کنیم. بعد سوار یه ماشین می شیم: "دربست"! تو ماشین طبق معمول نوار روشنه. خواننده اش صدتا تی پا زده تو ... یساری و مقامی و قادری. سه چهار تا ترانه با مضامینی شبیه : "حیف از اون حلقه ی طلایی که بهت داده بودم" یا "حیفت نمیاد منو میخوای ول کنی و بری" پخش می شه. آخرین ترانه ای که می شنویم و بعدش پیاده می شیم مضمونی شبیه این داره که "ای جوون مردم عصیان زده رو سرمشق خودت قرار نده و ریه هات رو دود زده نکن". بیت اصلیش این بود:
"اگه حرف منو تو درک می کردی
با اشتیاق سیگارو ترک می کردی"
الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد اون قطعه ای که اون نوازنده ی پدر مرده ی فلوت اجرا کرد و من خیلی لذت بردم چی بود و مال کی بود...

پاورقی: از بکار بردن کلمات تی پا و ... متاسفم. فرهنگ استادیوم ورزشی و سالن کنسرت همینه دیگه!

4 نظر:

  • داغ دلم تازه شد رضا. يادم افتاد به اون گروه اتريشی که برای اجرای چند قطعه اومده بودن دانشگاه اصفهان. يادته؟ وسط اجرا صندلی کم اومده بود. از بيرون هی صندلی مياوردن و قررررررررررر و قرررررررر رو زمين می کشيدن. تقريبا بعضی جاها اصلا صدای موسيقی رو نمی شنيدم. آرزو کردم کاش اصلا نيومده بودم. از اون موسيقی توی ماشين نگو که خيلی می چسبه بعد از اون کنسرت

    توسط Anonymous ناشناس, در ۴:۱۹ بعدازظهر  

  • آی چی بگه آدم که هممون تجربه های مشابه داریم. واقعا که چکار میشه کرد؟

    توسط Blogger Mehdi, در ۹:۰۲ بعدازظهر  

  • مثل اینکه شما هم مثل من آدم نشدین؟ ماها با حضور بی مناسبتمون تو این جور مراسم فضا رو خراب می کنیم. باید بیشتر تئاتر و استادیوم و کنسرت بریم تا شاید فحش های بیشتری یاد بگیریم و یواش یواش آدم شیم

    توسط Blogger Unknown, در ۳:۱۸ قبل‌ازظهر  

  • سلام
    من خودم یه بار توی یه کنسرت پژوهشی (؟!) دعوا راه انداختم ها.
    پس من هستم.

    توسط Blogger Naser, در ۶:۰۶ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی