جواد برفی
جواد برفی
کلی حال کردم. امروز شیراز برف خیلی سنگینی اومد. اول از همه از خود برفه کیف کردم. دوم از همه راننده ای که اومده بود دنبالم حسابی ترسیده بود. تا سر صدرا رفتیم و بعد گفت من می ترسم تو این جاده بریم، اگه بریم گیر میفتیم و این حرفا. خلاصه ما رو برگردوند خونه. منم از خونه زنگ زدم دانشگاه و اونا هم گفتن اصلا تعطیله. منم گفتم هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امروز یه ناهار داغ تو خونه می خورم. یه لیوان چای داغ می گیری دستت و میری پشت پنجره. بخار پشت شیشه رو با دستت پاک می کنی. چیکا رکنیم دیگه ما برف ندیده ایم. جواد جنوبی!
امروز یه ناهار داغ تو خونه می خورم. یه لیوان چای داغ می گیری دستت و میری پشت پنجره. بخار پشت شیشه رو با دستت پاک می کنی. چیکا رکنیم دیگه ما برف ندیده ایم. جواد جنوبی!
4 نظر:
تو هنوز نمیدونی تو این جور مواقع باید قبل از راه افتادن زنگ بزنی؟ من نمیدونم تو از زندگی تو ایران یادم میگیری یا فقط گذران عمر میکنی؟
توسط علی فتحاللهی, در ۱۰:۲۲ قبلازظهر
dasset dard nakone reza joon tooam :( ;)
توسط جواد حيدري, در ۵:۵۷ بعدازظهر
علی جون، فکر کنم بعضی وقتا یه چیزایی احتمالاً یاد می گیرم. ولی یادم میره که این چیز خوبی بود که یاد گرفتم و تصمیم گرفته بودم که دیگه همیشه انجامش بدم یا چیز بدی بود و به خودم قول داده بودم که هیچوقت انجامش ندم یا شایدم یه چیز دیگه
توسط Unknown, در ۵:۵۶ قبلازظهر
تو کدوم جوادی؟ جواد شمالی یا جنوب؟ یا جنوبی ساکن تهران؟ هر چه سریع تر اون نقاب کثیف رو از رو پروفایلت بردار بزدل
توسط Unknown, در ۵:۵۸ قبلازظهر
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی