عرض حال

یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۷

شرایط هر چه لایق!!؟

فکر کنم تا حالا برای هر کسی این مساله پیش اومده باشه که یه کلمه تو ذهن آدم جا خوش کنه و شروع کنه به تکرار شدن و تا مدتی مدام تکرار و تکرار، که خیلی وقت ها آدم رو کلافه و عصبی می کنه. البته احتمالاً این اتفاق تو بچگی بیشتر می افته (شاید چون هنوز کلمات صلبیت کمتری دارند). بهترین مثالی که من خیلی زیاد یادم میاد و برای خیلی ها هم تعریف می کنم برادر کوچیکه ی یکی از دوستامون بود. این دوست عزیزمون (حمید) تعریف می کرد که برادر کوچیکش (سعید، فرض کنید مثلاً یه بچه ی دبستانی) یه مدتی بند کرده بوده به کلمه ی نجاست! تصور کنید در حال راه رفتن بدون هیچ مقدمه ای بر می گشت، زل می زد تو چشات و با یه لبخند ناشی از شوق و شعف، خیلی شسته رفته و محکم می گفت : «نجاست»، با تأکید ویژه ای روی هر کدام از بخش های سه گانه. یعنی یه جورایی با لفظ این کلمه داشته عشق می کرده. سر سفره در حالی که همه داشته ند غذا می خورده ند و خود اون هم ایضاً با سرعت و لذت در حال غذا خوردن بوده، یهو انگار یه تماس متافیزیکی ای چیزی از یه دنیای دیگه باهاش برقرار شده باشه (همون وحی خودمون)، بعد از چند ثانیه سکوت و در حالیکه قاشق پر از غذا جایی در مسیر بین بشقاب و دهان سعید فیکس شده بود (و خود سعید هم همینطور)، کم کم همان برق آشنا توی چشمهاش ظاهر می شد و با لبخندی گم و نگاهی مهربان که به همه مساوی و یکسان می تابید، پیامبروار و مصمم، با لذت و عشق می گفت: «نــجـــــــــــــاســـــــــــــــــــــــــــت»!
من چنین پدیده ای رو در ذهن انسان هم ارز پدیده ی تشدید در فیزیک می دونم. جهت یادآوری البته عرض می کنم هرگاه فرکانس دو جسم مرتعش در تماس با یکدیگر مساوی (و یا مضربی از یکدیگر) باشند، دامنه نوسان تشدید می شود. مثال معروفش اینه که اگه دو تا ساز مثلاً پیانو رو نزدیک هم بذارین و با اولی مثلاً نت A رو اجرا کنین و بعد صدای پیانوی اولی رو کاملاً قطع کنید، صدای همان نت رو از پیانوی دوم همچنان خواهید شنید. بهر حال اگه فرکانس یه کلمه با وضعیت ذهنی فرد (این وضعیت می تونه متاثر از شرایط بیرونی و ویژگی های درونی مغز باشه) سازگار باشه، پدیده ی تشدید ذهنی پیش میاد که نتیجه اش همون مثالی بود که در مورد سعید گفتم.
از چند روز پیش که یه بنده خدایی عبارت «سیکیم خیاردی» رو بهمراه معنیش بهم یاد داد دچار منتال رزنانس یا تشدید ذهنی شدم. اثر این پدیده صبح ها که از خواب پا می شم در حالت بیشینه ی خودش هست. صبح تا شب، خواب و بیداری، حتی وقتایی که دارم کاملاً با تمرکز روی یه موضوعی فکر می کنم یا کار می کنم، رو زبونمه. این عبارت یه اصطلاح آذریه که معنیش رو برای اونایی که یه کم کمتر مبادی آدابن برعکس (از چپ به راست) می نویسم:
ی.م.خ.ت – ی.م.خ.ت

17 نظر:

  • کلی خندیدم.
    پیامبری که تو باشی و خدایی که اون بنده ی خدا باشه، رسالت و وحی تون هم بهتر از این نمی شه!

    عالی بود، مرسی

    توسط Blogger Naser, در ۴:۵۱ بعدازظهر  

  • مطلب جالبی بود و طبق معمول کلی خندیدم. ولی باید بگم که این لوپ های ذهنی که گاهی برای بعضی ها به مقدار زیادی تکرار میشه مربوط به کارکرد یک قسمت از مغز هست که تنها با استدلال های منطقی که مغز انجام میده انسان از شرشون خلاص میشه ولی اگر این مسئله تشدید بشه تبدیل میشه به یکی از علائم بارز بیماری "O.C.D"

    توسط Blogger Forough, در ۵:۳۱ بعدازظهر  

  • سلام.
    این مطلبو ناصر بهم گفت کلی هم خندیدم
    گفتم یه کامنت هم بزارم واسه تنوع و اینکه بگم به یادتیم :)

    توسط Blogger Unknown, در ۵:۵۵ بعدازظهر  

  • این مطلب به چند دلیل خوشم اومد.
    -اول اینکه تعبیر رزونانس رو بکار بردی که مورد علاقه ی منه. (شاید بخاطر علاقه مشترکمون به موسیقی باشه)
    -این برای من به صورت موسیقیش زیاد رخ میده. مثلا یهو متوجه می شم مدتهاست یه موسیقی داره توی ذهنم پخش میشه و به معنای واقعی کلافه می کنه. اما فکر میکردم این خاصیت بازتولید حافظه کاری باشه و دنبال این بودم که آیا افرادی هستند که این پدیده برای کلمات رخ بده؟
    نمی دونم این به دلیل فعال بودن کورتکس مربوط به کلام است (یا موسیقی برای من) یا بدلیل نقیصه ای در آن? (مثلا میتونه بدلیل این باشه که این کلمات تولید میشن ولی جایی نیست که به اونجا خالی بشن و همش در جا میزنند و می چرخند). نوع موسیقی ای ِ آن شبیه زنگ زدن گوش است.
    -آیا آن بچه وقتی بزرگ شد آدم وردی و وربال ی شد؟ wordy & verbal
    احتمالا ً اون جنبه کلامی اش قوی است و یک آدمی مثل من، بیشتر موسیقایی است.
    -جالبه که هر دو مثالت در مورد کلماتی بود که به نوعی نامناسب هستند
    -صفت پیامبرانه خیلی باحال بود! (آیا توش آیرونی بود یا واقعا یک تشبیه بود؟؟)
    -ربط دادنش به اختلال وسواسی جالب بود. اینطوری فکر نکرده بودم. (فروغ خانم شما چی می خونی؟)
    -شاید بشود اینطور دسته بندی کرد: اگر کلمه تولید شود و به بیرون راه پیدا کند (ادا شود) اختلال وسواسی اجباری است. اگر تولید شود به نحوی که آدم خیال کنه از بیرون آمده، هذیان است. اگر تولید شود اما راهی به بیرون پیدا نکند و مغز آدم را بخورد می شود حالت من! (در مورد موسیقی و نه کلمه). شبیه وسواسی است که به بیرون راه پیدا نمی کند. (حالت هذیان زیاد با این دوتا جور نشد اما آن هم به نحوی رزونانس است)
    -آیا این حالت در حالت تب شدید (هذیان آور) -یا کلن تب- زیاد می شود؟
    -(من برای تعمیم کمی عجولم) اگر این پدیده هم برای مودالیتی موسیقی و هم برای مودالیتی ِ کلمات هست، پس باید برای لحن، ریتم، گرامر، تصویر، رنگ، بافت، لمس، مزه و بو و غیره هم باشد.
    -کلا یه جورایی چون به نوروساینس هم مربوطه من هیجان زده شدم و دور برداشتم (همان رزونانس!)

    توسط Blogger Sohail S., در ۸:۲۱ قبل‌ازظهر  

  • ببخشید رضا جان ولی جواب آقا سهیل رو اینجا می نویسم.
    من مهندسی مکانیک می خونم. زیاد به مطالبی که می نویسم ربطی نداره.
    کامنتتون جالب بود.در مورد تکرار قطعات موسیقی توی ذهن آدم، باید بگم که اتفاقییه که برای خیلی ها رخ میده و عاملش یکی از قسمت های مغزه که با حافظه ی موسیقیایی / نوایی ما سر و کار داره. وقتی این قسمت از مغز داره سعی میکنه که یک قطعه موسیقی رو بیاد بیاره ولی نمی تونه به طور کامل توی ذهن بازسازیش کنه هی مدام این قطعه رو تکرار می کنه. بهترین درمان برای این مشکل اینه که به اون موسیقی به طور کامل (یک یا دو بار ) گوش بدین یا اینکه با صدای بلند به طور کامل اجراش کنید.

    توسط Blogger Forough, در ۵:۲۵ بعدازظهر  

  • والا از کامنت سهیل زیاد سر در نیاوردم، فقط فهمیدم مطلبم خیلی عمیق بوده. سهیل جون قربونت هر وقت مطلبم عمیق بود بهم یه ندایی بده تا برا بعضیا لینکش رو بفرستم. یا علی
    کامنت فروغ رو ولی کاملاً فهمیدم، منهای اینکه مرجع مطالبش رو نفهمیدم و فکر کنم بازم یه جور وحی بوده، ولی خوشم اومد، اونقدر خوشم اومد که الان چند روزه دارم به پیشنهادش عمل می کنم و مطمئنم داره جواب هم میده، فقط فکر کنم اطرافیانم خیلی مطمئن نیستن که داره جواب میده و یه جوری بهم نگاه می کنن. فکر کنم منو جزو بند دال مطلب قبلیم بشمار میارن

    توسط Blogger Unknown, در ۱۲:۴۰ قبل‌ازظهر  

  • راستی این الکس عزیز رو من نشناختم، اگه کسی می شناسه یه راهنمایی به من بکنه تا یادم بیاد، بهر حال الکس جون قربونت که بیادم هستی عزیزم

    توسط Blogger Unknown, در ۱۲:۴۳ قبل‌ازظهر  

  • منم قربونت برم رضا جوووون :))))))
    منم دیگه یه جایی یه زمانی یه مدتی من و تو و ناصر با هم بودیم.
    اینم یه راهنمایی

    توسط Blogger Unknown, در ۵:۲۸ بعدازظهر  

  • فروغ این توضیحت هم جالب بود. لطفا ً یه منبع معرفی کن! به نظر درست میاد.

    توسط Blogger Sohail S., در ۱۱:۳۳ قبل‌ازظهر  

  • بفرست! ایندفه عمیق بودش!

    توسط Blogger Sohail S., در ۱۱:۳۵ قبل‌ازظهر  

  • O.C.Dمنبع مطلب اول در مورد بیماری
    سایت ویکی پدیا و یه چند تا مقاله است که در مورد این بیماری خوندم و حالا یادم نیست که آدرس سایتشون رو بنویسم، شرمنده! و در مورد تکرار موسیقی هم منبعم برنامه ای بود که چند وقت پیش توی شبکه ی "دیسکاوری چنل" * دیدم در مورد کارکرد مغز ،یادگیری و حافظه و یکی از دکترهایی که باهاش مصاحبه می کردن این روش رو توصیه کرد. بازم ببخشید ولی اسم دکتر رو به یاد ندارم. دارم سعی میکنم اسم برنامه رو به طور دقیق بیاد بیارم ولی حافظه ام یاری نمی کنه! این نشد ذکر منبع ولی چون هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که مجبور بشم بهشون مراجعه کنم ، رکوردی ازشون ندارم
    *Discovery Channel

    توسط Blogger Forough, در ۳:۳۶ قبل‌ازظهر  

  • یاد داستان سکه مشهور بورخس افتادم که تا جایی که یادم میاد هرکسی که میدیدش دیگه فقط به اون فکر میکرد و نمیتونست خودش رو ازفکرش رها کنه.
    حالا یه چیز دیگه:
    عاقبت کنجکاوی همین میشه دیگه بچه فیل
    اگر همه علوم لدنی رو با ظرایف و طرایفش میخواستم برات بگم که صیحه ای میزدی و ....

    توسط Blogger علي دهقانيان, در ۴:۵۳ بعدازظهر  

  • سلام
    خیلی باحال بود
    کلی خندیدم
    این خاطره شیرین (: داشت از ذهنم پاک می شد
    راستی رضا ، همانطور که کم و بیش در جریان هستی و همون بنده خدا آمار منو رد میکنه ، این روزها دائم در حال ایجاد و ثبت خاطره های جدید هستم مثل موضوع : تپل ... و ... با اسکینهای جدید
    برای دوستانی که ممکنه منو نشناسند ، من حمید هستم ، داداش همون سعید موضوع داستان
    ناصر ، رضا ، علی ... کجایید دلم براتون تنگ شده

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۰:۰۶ بعدازظهر  

  • واسه تشکر از رضا که ...

    ياران به مرافقت چو ديدار كنيد
    شايد كه ز دوست ياد بسيار كنيد
    چون باده خوش گوار نوشيد به هم
    نوبت چو به ما رسد ؛ بیشتر یاد كنيد !

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱۰:۱۶ بعدازظهر  

  • salam
    taze blogeto peida kardam
    nemidoonam hamooni ke man fekr mikonam ya ye kase dige
    azat be shedat badam mioomad
    barkhorde emroozet va bloget dare nam nam nazaramo avaz mikone
    sare fordsat bishtar harf mizanam bahat
    hame to haro ba shoma replace kon khodet
    ta baad

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱:۱۹ قبل‌ازظهر  

  • سلام
    من امروز فقط با یه نفر برخورد داشتم، ولی صلاح نیست اینجا بگم چی بوده، حالا خودت ببین اونی که فکر می کنی هستم یا نه
    تا دفعه بعد

    توسط Blogger Unknown, در ۲:۲۶ قبل‌ازظهر  

  • ممنونم فروغ. (ببخشید رضا توی کامنت دونی داریم بحث خودمونو میکنیم!)

    توسط Blogger Sohail S., در ۲:۳۴ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی