عرض حال

جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۸۶

چرا ممکنه بعضی ها


مطلبی که تحت عنوان «چرا ممکنه بعضی ها از بعضی کارهای نامجو خوششون بیاد» به نظر خودم هم بحث برانگیزه و هم سوءتفاهم برانگیز. از اینکه کامنت های پر از گیر سه پیچ روی مطلب می دیدم خیلی کیف می کردم، ولی وقتی بعد از پاسخ من به این گیرها طرف هیچی نمی نویسه، باعث می شه من فکر کنم انگیزه ی اصلی این گیر، سوء تفاهمی بوده که با جواب من رفع شده، و نه اختلاف عقیده. من البته اختلاف عقیده رو ترجیح می دادم به سوء تفاهم. بهر حال به نظر خودم حاصل بحث بد نشده که البته هنوز جای ادامه داره. ولی سعی می کنم بزودی نظر خودم رو در مورد موسیقی تلفیقی ایران بنویسم. فکر کنم اونم جای بحث داشته باشه. فعلاً بحث های قبلی رو از کامنت ها برداشتم و آوردم اینجا:

ناصر، داستان کوتاه :

راستش نمی دونم چرا حوصله ات سر رفت. درواقع فکر می کردم موضوع جالبی باشه برات برای نقد و انتظار داشتم مطلب بیشتری درباره ی نامجو ازت بخونم. درواقع فکر می کردم که تا حالا خیلی چیزی ازش گوش نکردی که مطلبی ازش نذاشتی توی وبلاگت ولی اشتباه می کردم.
راستش لحنت هم یه کم کلیشه شده از این بابت که مخاطب هاش رو تقسیم کردی به اونهایی که براش سر و دست می شکنن یا باهاش چپ می افتند. قبول نداری؟ خودت کجایی پس؟
موضوع اینه که از بس تجربه های جدید (مگر در محافل اندکی که مثال زدی) کم عرضه می شه که محسن نامجو گل می کنه (مثل قضیه ی ریرا). یعنی بازار به شدت کساد است. البته و صدالبته هر تجربه ی جدیدی لزوما چیز جالبی از آب درنمی یاد ولی به قول خودت یه نیمچه افق هایی باز می شه شاید برای کارهای بهتر.
من خودم فکر می کنم که نامجو توی کارهاش بیشتر تجربه کرده تا خلق اثری پخته و تنوع آثارش هم همین رو نشون می ده. محور اکثریتشون هم البته تلفیقه. یه تعدادیشون خوب از آب دراومدن و خیلی هاش هم بد. برای من این تیپ موسیقی چیزی نیست که بخوام مدام و جدی بهش گوش بدم. راستی خود من از ترنج خیلی خوشم اومد.
مرسی از مطلبت

پاسخ به ناصر:

ناصر جان، علت اصلی اینکه چرا مطلب طولانی تری ننوشتم ماهیت مطالب وبلاگیه، یعنی بنظرم نباید خیلی طولانی بشه وگرنه مناسب فضای وبلاگ نیست، علت دیگرش هم اینه که برای نوشتن مطالب طولانی تر باید کارهای بیشتری ازش گوش کنم، که در اولین فرصت می کنم. در مورد اینکه گفتی مخاطب ها رو به دو دسته تقسیم کردم فکر کنم سوء تفاهم شده، منظور من افراز مجموعه ی مخاطبین فقط به این دو گروه نبوده، و البته الان که باز نگاه می کنم می بینم از متن من هم چنین دسته بندی ای بر نمیاد، بلکه گفتم همونطور که یه عده اینجوری هست، یه عده هم اونجوری هست، و این بدان معنا نیست که افراز کرده باشم. در مورد نظراتت در ارتباط با نامجو کاملاً باهات موافقم، یعنی من هم چنین تصوری از کارهای نامجو دارم منظورم تجربه نوست- و کاش این رو هم توی مطلبم نوشته بودم، در هر حال الان که ننوشتم خوشحالم که تو بهش اشاره کردی، مرسی

سعید، بازی های روانی-زبانی:

سلام
خوبي؟
فقط در يك مورد مي خوام حرف بزنم و اوون هم اينه كه گفتي "مخاطب با شنيدن زلف بر باد بدون تصوير به خنده مي افته". من نمي دونم چرا بايد به خنده بيفته. هرچيز ديگري انتظار داشتم بجز خنده! قاعدتا وقتي به نحوه اجرا و اداي كلمات گوش مي كنيم با چيز جديد يا عجيبي روبرو نمي شيم كه حالا بخواهيم بخنديم(يه بابايي يك فرم شناخته شده رو روي زبان فارسي پياده كرده) . اگر كسي مثلا بلوز رو گوش داده باشه حتما با اين فرم هاي اجرا آشنا هست و قطعا به كار نامجو نخواهد خنديد هرچند ممكنه واكنش هاي ديگه اي داشته باشه مثل مخالفت و يا تعجب. من خودم نظرم اينه كه كه زبان فارسي به اين فرم زياد امكان خود نمايي نمي ده
بعد التحرير(به قول ناصر): يادم هست كساني كه براي اولين بار فيلم هاي پورنو مي ديدند تنها واكنش شون اين بود كه مي خنديدند و من هم هميشه اول كار باهاشون شرط مي كردم كه نبايد بخندند و اوونها هم تعجب مي كردند از اين شرط. .
سعيد جهانيان

پاسخ به سعید:

سلام سعید،
من تا حالا برای سه نفر جداگانه موسیقی زلف بر باد رو پخش کردم، دوتاشون بدون تصویر و یکی با تصویر نماهنگ. دو نفری که بدون تصویر گوش کردن که یکیشون یه پسر بیست و پنج ساله بود و یکیشون یه دختر بیست و یک ساله یه جاهائی می خندیدند، نفر سوم که یک دختر بیست و پنج ساله بود و موسیقی رو با تصویر دید ظاهراً بکمک تصویر متوجه شده بود که این برای خنده نیست، قضیه جدیست و البته در نهایت نظرش این بود که کلیپش خوبه ولی خواننده خوب نمی خونه. البته باید برای ارائه یه آمار دقیق تر نظرات نفرات بیشتری رو جمع آوری می کردم که خوب وقت و حوصله ی بیشتری رو می طلبید. اما اینکه چرا باید یک نفر به این کار بخنده، می تونیم با هم در مورد دلیلش فکر کنیم. من هر چی به ذهنم می رسه رو می نویسم ولی مطمئن نیستم درست باشه:
یه دلیلش رو خودت تلویحن تو کامنتت بهش اشاره کردی و من اون رو تکرار نمی کنم. اما دلیل دیگه بنظرم نحوه ی استفاده این خواننده از صدا و حنجره ی خودش هست، بنظرم برای مخاطب ایرانی با شنیدن این صداها یکی از اولین چیزهایی که تداعی می شه تئاترهای روحوضی هجوآمیزی هستند که یکی از مهمترین ابزارهاشون برای خندوندن مردم دادوفریادهای بی خودیه. مثل رشید اصفهانیه مثلاً. بنابراین کسانی که خندیدند، احتمالاً منظورشون استهزا و تحقیر نبوده، بلکه فکر کردن که باید بخندن، بعبارتی فکر کردن این موسیقی اصلاً برای خنده است، و شاید مناسب برنامه رادیویی صبح جمعه با شما باشه. مهمترین دلیلش هم عادت گوش ما به شنیدن چنین اصواتی در کارهای روحوضیه. شاید اگر نمونه این کار بیشتر ارائه بشه و البته بین مردم پذیرفته بشه، این عادت از بین بره

پریسا، دیدار در شب:

این تاکید تحقیر آمیزت روی جذابیت اثر برای بیننده ایرانی رو نمی فهمم
یعنی تا حالا به اثر هنرمندانه غیرایرانی برنخوردی که از جذابیت یک زن به نفع زیبایی اثر یا جذب مخاطب استفاده شده باشه؟ . منظورم این نیست که من کشته مرده این کلیپ هستم .نقدم به روش انتقادی توئه

پاسخ به پریسا:

البته که برخوردم، به نظر من اکثریت قریب به اتفاق آثار هنرمندانه از جذابیت زن بنفع زیبایی اثر استفاده می کنند که صدالبته دعای خیر جوونا بدرقه ی راه چنین هنرمندانیه، اما منظور من نوع جذابیت است، یعنی چی؟ یعنی اینکه این تصاویر فقط برای مخاطب ایرانی جذاب است. من گمان نمی کنم این تصاویر با این همه پوشش و مانتو و روسری و غیره برای یه آمریکایی هیچ جذابیتی داشته باشه. تصویر پای آویزون یه دختر با یه کفش کتونی همونقدر که برای من ایرانی دوست داشتنیه برای اون بابای آمریکایی بی مزه و لوسه. در مقابل تصاویری که اون بابا رو جذب می کنه -- احتمالاً یه خانمی که کمتر از بیست درصد از بدنش پوشیده شده با لبهایی که ده ها گرم از قرمزترین رژ دنیا رو حمل می کنن-- برای من و شما جذابیتش کمتر از خانم زلف بر باد ناز و موقری است که البته هیچ اثری هم از زلفش چه بر باد و چه بر آب نیست. این حرفهای من هم هیچ بار ارزشی ندارن، نه جذابیت ایرانی و نه جذابیت آمریکایی هیچ کدوم نه خوبه و نه بد، فقط با هم فرق می کنن. شاید از نظر من و فقط از نظر من یه کمی جذابیت ایرانی نیاز به عقده جنسی داشته باشه. یعنی هرکسی خواه ایرانی و خواه غیر ایرانی اگر شبانه روز همه ی دخترها رو پوشیده در چندین لایه لباس ببینه، دچار عقده هایی میشه که تصویر یه دختر با مداد یا با چتر یا با کفش برایش جذاب میشه. باز هم میگم این عقده هم به هیچ وجه ضد ارزش نیست. هیچ تحقیری در کار نبود، من واقعیت رو البته از دید خودم نوشتم، شما فکر کردید تحقیره

محمد، زیرمتن:

سلام
فکر کنم به هر کار یا تجربه یا هرچی باید تو چارچوب و قالب خودش به ش نگاه بشه ...
اینکه بیایم کارهای نامجو رو با موسیقی سنتی و یا شجریان و اینا مقایسه کنیم اشتباهه .
انگار بخوایم مرد مرده یا گوست داگ رو در ژانرهای وسترن یا نوآر بررسی کنیم.
در صورتی که به اون ژانرها تعلق ندارن و خودش یه ژانر محسوب می شه همچین کاری که باید در اون قالب بررسی بشه.
قبل از نامجو اوهام حافظ رو راک خونده و اول نیست
زلف بر باد هم من از روز اول هیچ علاقه ای به تصویرش نداشتم و جذابیت پس زمینه ای برام نداشت .
اینکه ملت بشینن بخندن به خوندن نامجو یا کاری مثه این هیچ معیار و ارزشی محسوب نمی شه.
کلاً واکنش عام ارزش نیست.
مامان منم وقتی متال گوش می کنم عصبی می شه یا مثلاً می گه اینا که صدا ندارن واسه چی خواننده شدن ...
:)
حالا این باید برام معیار باشه؟
حالا یه وقت حرفام رو در مقام دفاع یا رد نامجو قرار ندین بیشتر به روش نگاه دارم حرف می زنم
الان بقیه ی نظرها رو سرسری نگاه کردم ...
راستی چرا شما با واکنش خنده به این موسیقی مشکل دارین؟
مگه همهع موسیقی ها برای حال اساسی و حرفه ای هست؟
هر چیزی یه ظرفیطی داره دیگه ...
مثلاً اندی کوروس گوش می دیم که حال عرفانی داشته باشیم یا مثلاً چه می دونم

پاسخ به محمد:

زیر متن جان سلام،
1- مطئناً اگر یک کار چارچوب مشخص و ثابت شده ای داشته باشه باید اون رو در چارچوب خودش مورد بحث قرار داد، ولی یه کاری مثل زلف بر باد، در موسیقی ایران (منظورم فقط موسیقی سنتی نیست، یه طیف وسیعی رو در نظر بگیر که پاپ و سنتی و تلفیق و همه چیز رو در بر بگیره) اولین باره که عرضه میشه. کاری که اتفاقاً خالق اون کار هدفش شکستن چارچوب های موجود بوده و باید اضافه کرد که هنوز اونقدر زمان نگذشته و کار ارائه نشده که یک چارچوب و نظام و معیاری شکل گرفته و مورد اجماع باشد. ضمناً نفهمیدم چرا فکر کردی من نامجو رو با شجریان مقایسه کردم! هر چی مطلبم رو بالا پایین کردم هیچ جا چنین اشاره ای پیدا نکردم.
2- همونطور که خودت بدرستی اشاره کردی اوهام اشعار حافظ رو راک خونده، اما اون کار کاملاً راک بود با تمام زیر و بم های راک. فقط تو بعضی از کارها سازبندی رو یه کمی دستکاری کرده بودند. مثلاً در آهنگ درویش از سه تار بجای گیتارلید استفاده کرده اند و غیره. اما نامجو تلفیق گام کرده، تلفیق شعر کرده، استفاده جدید از کلام کرده، استفاده جدید از صدای حنجره اش کرده، کارهایی کرده که هیچ اسمی ندارند، به نظر من اوهام و نامجو هیچ ربطی بهم ندارند، مگر اینکه هر دوشون با حافظ هم کار داشتند. البته می شه سبک نامجو رو بیشتر از هر چیز ملهم از و نزدیک به راک دونست، امیدوارم این حرف به گوش راکیست ها نرسه که خون به پا می کنن.
3- چیزهایی که در مورد جذابیت های بصری کلیپ زلف بر باد نوشتم رو نمی شه با یه مثال نقض که شما باشین رد کرد. باید اکثریت رو بررسی کرد، همون اکثریتی که این گلیپ رو در یوتیوب فول ستاره کردند. در چنین مواردی که باید کار آماری انجام داد، یه نفر اصلاً بحساب نمی یاد.
4- خنده های شنوندگان محروم از آن جذابیت های بصری، تقصیر من نیست. یه واقعیته. من تجربه کردم، شما هم می تونید امتحان کنید، برای سه تا نوجوون و یا جوونای فامیلتون بذار گوش کنن.
5- اما این خنده ها معیار هستند یا نه: باز هم من هرقدر که مطلبم رو نگاه می کنم هیج جا از خنده مخاطبین نتیجه گیری نکردم که پس کار غیرقابل قبولیه، تنها نتیجه گیری که من از خنده ی مخاطب کردم، این است که تاثیر و نقش ویدیوی زلف بر باد بر نظر مخاطب زیاد است، تا آنجا که اگر با ویدیو ببیند می پسندد و اگر بدون ویدیو ببیند می خندد.
6- در مورد اهمیت دادن یا ندادن به نظر عوام در مورد یک اثر مطمئن نیستم. حداقل میشه آمار رو بررسی کرد: فکر کنم همه ما جدول پرفروش ها رو بررسی می کنیم، تو که فکر نمی کنی سلیقه خواص باعث نامبر وان شدن یه موزیک میشه. میکنی؟

5 نظر:

  • سلام
    آقا در مورد نظر من فكر مي كردم يه جاهايي رو سانسور كني!
    در هر حال يه چيزي هم در مورد اين نامجو بگم . به نظر من در اجراء‌و پياده سازي توانايي هاي بالايي داره و فكر مي كنم اين به خاطر جنس و توان صداش باشه
    سعيد جهانيان

    توسط Anonymous ناشناس, در ۱:۰۴ قبل‌ازظهر  

  • مرسی که این ها رو آوردی رو. ببین این دو نتیجه ای که من گرفتم از این نظریات درستند یانه؟
    1- موضوع کاملا چالش برانگیز بوده برای اکثریت (فکر کنم کمی مربوط باشه این قضیه به محتوای مطلبت)
    2- اکثر کسایی که نظر دادن، بصورت واضح نگفتن که از این تیپ موسیقی خوششون می یاد یا نه (حتا خودت هم).
    مرسی به هر حال! توی این نظرات و جواب های تو چیزهای بیشتری مشخص شد.

    توسط Blogger Naser, در ۳:۱۶ قبل‌ازظهر  

  • سعید جان، ما از اوناش نیستیم که قیچی بدست راه بیفتیم تو مطالب مردم و خودمون
    در مورد توانای های صدای نامجو باهات موافقم، وسعت صداش و تسلطش بر حنجره اش خیلی خوبه

    توسط Blogger Unknown, در ۵:۴۰ بعدازظهر  

  • ناصر جان، با اولی کاملاً موافقم. ولی در مورد دومی من که حتی بطور دقیق به کارهای نامجو ستاره دادم، خیلی شفاف نظرم رو گفتم، البته این نظر امتیازی بود که کسی با ذائقه ی موسیقایی من به این موسیقی میده و بهیچ وجه نمایانگر ارزش اثر نیستند. یه مثال میزنم. من ممکنه در حالیکه از موسیقی لینکین پارک لذت نبرم به ارزش هنریش کاملاً واقف باشم. من معتقد نیستم که ملاک ارزشیابی اثار موسیقی میزان لذت من از اونهاست
    یه چیز دیگه هم اضافه کنم و این اونه که دوست دارم به امتیازی که به اثار نامجو دادم هر کدوم نیم ستاره اضافه کنم. چون وقتی چندبار بیشتر گوش دادم تاثیر مثبت گذاشت

    توسط Blogger Unknown, در ۵:۴۸ بعدازظهر  

  • با اکثط چیزایی که نوشتی موافقم و میدونم اگر نامجو تو کشوری متفاوت از ایران بود اینقد محبوب نمی شد ولی ...

    من تا حالا تصویری "زلف بر باد" رو ندیدم و دوسش دارم

    من نامجو رو به خاطر تابوشکنی هاش دوس دارم ما همیشه یه خط قرمزهایی برای خودمون درس می کنسم و بعد میگیم هرکی از اون خط اونورتر رفت فلان میشه بهمان میشه من نامجو را بخاطر همین حس ماجراجویانه که از همه خط قرمزها رد میشه دوس دارم و به نظر من تابو شکنی در هر جامعه و هر شرایط زمانی و مکانی کار مثبتیه و جنبه منفی نداره

    توسط Anonymous ناشناس, در ۷:۱۲ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی