ساز خاموش: قسمت اول
ساز خاموش: قسمت اول
با نگاهی اجمالی به آثار منتشره و غیر منتشره محمدرضا شجریان، می توان کل آثار او را از نقطه نظر قالب کار (آواز و آهنگسازی) به دو دسته ی کارهای قبل و بعد از تشکیل گروه چهار نفری محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان تقسیم کرد. همه ی ما به یاد داریم دورانی را که محمدرضا شجریان با بسیاری از (تقریباً تمام) هنرمندان تراز اول و دوم (و حتی چندم) کشور برنامه های مشترک اجرا کرده بود و در این میان هیچ کار مشترکی با حسین علیزاده دیده نمی شد (بعنوان استثنای دوم می توان به جلال ذوالفنون نیز اشاره کرد)؛ و این امر بصورت علامت سوالی بزرگ در ذهن بسیاری از هنرمندان و هنردوستان باقی مانده بود. تا زمانیکه اولین کار مشترک این دو –که چندین دهه نام خود را بعنوان ابر مردان موسیقی ایرانی در ایران و جهان ثبت کرده بودند- به نام زمستان ارائه شد. به نظر من صرفنظر از تحلیل این کار از دیدگاه هنری و با معیارهای زیبایی شناسی می توان توصیفی فیزیک-مکانیکی نیز در مورد این پدیده ارائه کرد:
«برخورد دو جرم بسیار سنگین و بزرگ با سرعت زیاد»
نه تنها اهل فن، که هر مخاطبی می توانست براحتی تأثیر و تأثر این دو هنرمند را بر یکدیگر ملاحظه کند و مهمتر از این تأثیر متقابل، پارامتر سوم مسآله، یعنی وجود کیهان کلهر بود که بیشتر از آنکه تأثیر بپذیرد، بر آن دو تأثیر می گذاشت و بطرز شگفت آوری شاکله ی فضای زمستان را رقم زده بود. حس کلهر حتی در قطعات ساخت علیزاده بیشتر از حس خود علیزاده چشیده می شد و همایون شجریان، تازه نفس و پر طراوت پا به پای غول های موسیقی ایرانی از ابتدا تا انتها به ایفای نقش پرداخت. پرداختن به اثر «زمستان» با تمام ویژگیهای خاص خود (از جمله استفاده از اشعار اخوان به آن شکل نو با آن تحریرهای «برای اولین بار») خود مجالی دیگر می طلبد. اما از آنجا که نقطه ی عطفی در آثار شجریان (و موسیقی ایرانی) است که مسیر حرکت کارهای بعدی وی را مشخص می کند، اهمیت زیادی دارد.
ساز خاموش در آواز دشتی کاریست که در آن هیچ نوآوری از این گروه به چشم نمی خورد (به گوش نمی خورد!). اما این گروه طی کارهای قبلی خود، چرخش خود را کرده و اکنون نیز در آن مسیر جدید پس از چرخش به حرکت خود ادامه می دهد. استفاده از نوانس ها و تحریرهایی که در کارهای قبلی متولد شدند، دینامیک قطعات ضربی و آوازی به ارث رسیده از کارهای قبلی گروه،نحوه ی سؤال و جواب سازها (که دیگر با معیارهای موسیقی کلاسیک ایرانی اساساً سؤال و جواب بشمار نمی روند و شاید بتوان آن را هماوایی نامید) همگی حاکی همان حرکت پس از چرخش می باشند.
اما یک تفاوت بین دو کار اخیر و کارهای قبلی این گروه توجه من را به خود جلب می کند: «انتخاب گوشه های آوازی». بسیاری از گوشه هایی که در «ساز خاموش» خوانده شده (به رشته ی تحریر در آمده!) همان هایی هستند که در کلاس های آواز تدریس می شوند:
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد
(معمولاً با همین شعر هم درس داده می شود)
و لذا به نظر می رسد یک شتاب منفی (مثلاً ناشی از اصطکاک بین چرخهای این گروه و موسیقی کلاسیک!) در کار آنها وجود دارد که باعث پررنگ تر شدن عناصر سنتی موسیقی کلاسیک در این اثر شده است.
ادامه دارد...
«برخورد دو جرم بسیار سنگین و بزرگ با سرعت زیاد»
نه تنها اهل فن، که هر مخاطبی می توانست براحتی تأثیر و تأثر این دو هنرمند را بر یکدیگر ملاحظه کند و مهمتر از این تأثیر متقابل، پارامتر سوم مسآله، یعنی وجود کیهان کلهر بود که بیشتر از آنکه تأثیر بپذیرد، بر آن دو تأثیر می گذاشت و بطرز شگفت آوری شاکله ی فضای زمستان را رقم زده بود. حس کلهر حتی در قطعات ساخت علیزاده بیشتر از حس خود علیزاده چشیده می شد و همایون شجریان، تازه نفس و پر طراوت پا به پای غول های موسیقی ایرانی از ابتدا تا انتها به ایفای نقش پرداخت. پرداختن به اثر «زمستان» با تمام ویژگیهای خاص خود (از جمله استفاده از اشعار اخوان به آن شکل نو با آن تحریرهای «برای اولین بار») خود مجالی دیگر می طلبد. اما از آنجا که نقطه ی عطفی در آثار شجریان (و موسیقی ایرانی) است که مسیر حرکت کارهای بعدی وی را مشخص می کند، اهمیت زیادی دارد.
ساز خاموش در آواز دشتی کاریست که در آن هیچ نوآوری از این گروه به چشم نمی خورد (به گوش نمی خورد!). اما این گروه طی کارهای قبلی خود، چرخش خود را کرده و اکنون نیز در آن مسیر جدید پس از چرخش به حرکت خود ادامه می دهد. استفاده از نوانس ها و تحریرهایی که در کارهای قبلی متولد شدند، دینامیک قطعات ضربی و آوازی به ارث رسیده از کارهای قبلی گروه،نحوه ی سؤال و جواب سازها (که دیگر با معیارهای موسیقی کلاسیک ایرانی اساساً سؤال و جواب بشمار نمی روند و شاید بتوان آن را هماوایی نامید) همگی حاکی همان حرکت پس از چرخش می باشند.
اما یک تفاوت بین دو کار اخیر و کارهای قبلی این گروه توجه من را به خود جلب می کند: «انتخاب گوشه های آوازی». بسیاری از گوشه هایی که در «ساز خاموش» خوانده شده (به رشته ی تحریر در آمده!) همان هایی هستند که در کلاس های آواز تدریس می شوند:
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد
(معمولاً با همین شعر هم درس داده می شود)
و لذا به نظر می رسد یک شتاب منفی (مثلاً ناشی از اصطکاک بین چرخهای این گروه و موسیقی کلاسیک!) در کار آنها وجود دارد که باعث پررنگ تر شدن عناصر سنتی موسیقی کلاسیک در این اثر شده است.
ادامه دارد...