عرض حال

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۶

شرح اغراض فیوژن

باید به عرض برسانم که در ارتباط با پست قبلی (فیوژن) ایمیل های بسیار زیادی از سراسر کشور از عزیزان دریافت شده مبنی بر این که: «این آخه چیه؟ یعنی که چی این مسخره بازی ها؟» که بنده در مقام پاسخ باید خدمت این عزیزان بعرض برسانم :«خوب! حالا چی؟!»، تا حاضر جوابی خود را به منصه ظهور برسانم. اسامی تنی چند از این دوستان و مهربانان فرستنده ایمیل که همواره لطف شان شامل حال ما بوده و هست عبارتست از: قاسم از اسفراین، یعقوب از گتوند، جبار از دیواندره، کرمعلی از هفت چشمه، مصیب از چالانچولان، ماشو از چترود، نیما از اسالم وبسیاری هموطنان عزیزِ دیگر، که نسبت به مضمون مضموم پست قبلی اعتراض داشتند. در ادامه باید باستحضار برساند که علاوه بر ایمیل های انتقادی فوق الذکر، ایمیل های دیگری نیز بر له پست مذکور آمده است که ضمن اشاره به عمیق بودن و پرمغز بودن آن بدان وسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را اعلام فرمودند. از آن جمله می توان به ایمیل های کامبیز از لندن، کامیار از برلین، کامران از میلان، کامتیس از پاریس، مهرانا از بوتسوانا، تهمینه از سمرقند و رودابه از بخارا اشاره نمود. این دوستان خاطرنشان کرده بودند که لطفاً در مورد فیوژن هیچ توضیحی مرقوم نفرمائید، چرا که چنانچه اقدام به توضیح و توصیف معنای پست مشارالیه شود، به شعور مخاطب توهین شده، زیبایی آن از بین خواهد رفت. ضمن تشکر از اظهار لطف این دوستان و اضافه کردن این که اگر فکر می کنید زیبایی آن با توضیح واضحات از بین می رود خوب می توانید از این جا به بعد را نخوانید، توضیحات زیر به هموطنان عزیز دسته ی اول تقدیم می گردد:
«عقاید یک دلقک» نام کتابی است از هاینریش بل.
«هیچ وقت دوست ندارم بخاطر عقایدم کشته شوم، زیرا ممکن است عقاید من اشتباه باشند» جمله ای است از برتراند راسل.
«من فکر می کنم (شک می کنم)، پس هستم» جمله ی معروف کانت.
کنفسیوس نام اندیشمند بزرگ چندهزار سال پیش چین است. از آنجا که کنفسیوس چنین جمله ای هیچ گاه به مخیله اش هم نمی رسیده، تا چه برسد که گفته باشد، پس اگر من می نوشتم: «کنفسیوس: ...» مشخصاً نشر اکاذیب می بود و در ادامه ی نشر اکاذیب هم خودتان بختر (بهتر) می دانید که چه اتهاماتی می آید. بنابراین بنده نیز برای جلوگیری از عدم تحریف نشدن تاریخ نوشتم «کنفصیوص: ...» که صد البته باید به تلفظ صحیح آن توجه کافی و وافی مبذول گردد.
تا برنامه ی بعد همه ی شما عزیزان را به خدای بزرگ و مهربان می سپارم.

سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۶

فیوژن

کنفوصیوص:
هیچ وقت حاضر نیستم بخاطر عقاید یک دلقک کشته شوم، پس هستم!

شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۶

زندگی اجتماعی یعنی اینکه گه همه ی اجتماع رو باید بخوری. از صبح که از خواب بیدار می شی تا شب که می خوابی باید هوای هم رو داشته باشی. هر چی بیشتر هواشون رو داشته باشی توقع شون ازت بیشتر میشه.
این از دستت ناراحت نشه!
اون ازت دلخور نشه!
این کار رو که کردی به فلانی بر خورد!
اون حرف رو که زدی بهمانی دلگیر شد!
ابر و باد و مه و خورشید و فلک بصورت تصاعدی توقعاتشون رو بالاتر و بالاتر می برن. از خیلی ها بدم میاد. از همه متنفرم. حوصله ی نوع بشر رو ندارم. خدایا به حق پنج تن آل عبا، به حق پنج میلیون آل عبا، به حق میلیارد سال نوری آل عبا بکش بیرون. یا منو از این فرهنگ یا این فرهنگ رو از من.
مثل یه مرد دیگه بریدم. کم آوردم.
مثل یه مرد باید هق هق کنم.
مثل یه مرد به فرار هم فکر می کنم.
چهل روز. چهل روز همه چی رو خاموش کن. برو یه گوشه ی دنیا که هیچ کس هیچ کس رو نمی شناسه. بزن به بیابون و جنگل. بعد از چهل روز هم شاید از بی کسی به عرش رفتی. اگه به عرش بری هر کاری می تونی بکنی. هر کاری خواستی باهاش می کنی. خرابی بکن. از اون بالا. به پایین.
به بالا.
راست،
چپ،
جلو،
عقب،
جلو،
عقب،
جلو،
عقب،
...
برای همیشه،
تمام شد