عرض حال

شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۶

بازنشستگی؟


برای من، همیشه یکی از جالب ترین مسائل در عالم هنرمندان آمریکایی، سن و سال اونهاست. از یه طرف هنرمندان بسیار کم سن و سال با اشتهار جهانی (مثل سیارا) با کارها و زندگی حیرت آورشون و از طرفی کسانی مثل کلینت ایستوود که در سن هفتاد و سه سالگی برنده ی جایزه ی اسکار می شن (معمولاً تصور ما از زندگی بعد از بنجاه سالگی، یک زندگی گیاهیه که مولفه های لاینفکش عبارتند از: واکر، ویلچر، گردن بند آرتوروز، و امراضی چون پارکینسون، آلزایمر، بواسیر و غیره. چه برسه به هفتاد و سه سالگی که مسلماً از نظر ما دوره ی پساپوسیدگی هر انسان طبیعیه). سر ریدلی اسکات یکی از غول های هالیوود در سن هفتاد سالگی اخیراً فیلمی ساخته با نام گنگستر آمریکایی با بازی دنزل واشنگتن و راسل کرو که تا چند روز دیگه اکرانش تو آمریکا شروع میشه. یه چند تا صحنه اش رو که دیدم، حسابی مشتاق شدم ببینمش، اصل فیلم آمریکاییه! خلاصه جالبه که هفتاد سالت باشه و برنامه های کاری و پروژه های حرفه ایت تا چندین و چند سال دیگه مشخص شده باشه. نه؟

مابعدالتحریر بلا ارتباط: امروز اولین بارون شیراز بارید، جای همه ی اونایی که از بارون خوششون میاد و هنوز بارون امسال رو ندیدن خالی!

سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

دیگران

چند درصد از فکرهایی رو که درباره دیگرون ممکنه به ذهنتون برسه به خودشون میگین؟ اینجوری بگم: در روز چند جمله با اطرافیان تون در مورد خودشون حرف می زنید؟ و چند جمله در موردشون فکر می کنید؟ چند جمله در مورد اونایی که روزانه نمی بینینشون فکر می کنید؟ من فکر می کنم تعداد جمله هایی که به افراد (در مورد خودشون) میگم خیلی کمتر از جمله هاییه که در موردشون فکر می کنم.
حالا قضیه رو برعکس کنید:
فکر می کنید تعداد جمله هایی که اطرافیانتون در مورد شما فکر می کنن چقدره؟ به اضافه ی افکار کسانی که نمی بیننتون چقدر میشه؟
بازم من فکر می کنم چیزایی که دیگران در مورد خودم بهم میگن نسبت به چیزایی که نمیشه بهم بگن هیچی نیست. در روز ممکنه ده ها یا صدها جمله به ذهن هر کسی که شما رو میبینه و یا نمی بینه برسه و اصلاً نمی تونه بهتون بگه. یکی حالش ازت بهم می خوره و نمی تونه بهت بگه، یکی عاشقت میشه نمی تونه بگه، یکی حوصله ات رو نداره و فقط برات زورکی لبخند میزنه، یکی دلش برات تنگ میشه، ولی جالب نیست بهت بگه. یکی فکر می کنه پررویی، یکی فکر می کنه با حالی، یکی فکر می کنه دودری، ...
یادم افتاد به یه تیکه از فیلم رضا مارمولک. یه جایی حاج آقا یکی از پسر طلبه ها رو میبینه با یه دختری داره حرف میزنه، پسره خیلی جا می خوره و گیر میده به حاج آقا که ببخشید، من اون جوری که شما در مورد من فکر می کنید نیستم، هی حاج آقا بهش میگفت طوری نیست، اشکال نداره، دوباره پسره می گفت نه شما در مورد من اشتباه فکر می کنید، دوباره حاج آقا بهش می گفت بابا اشکال نداره، ول کن. باز پسره گیر داده بود که آخه من می دونم شما الان در مورد من چی فکر می کنین، خلاصه اعصاب حاج آقا خرد شد و برگشت بهش گفت عزیز من، من اصلاً به تو فکر نمی کنم! ول کن.

چهارشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۶

The Philosophy of God's Existance in Computer Science


«پایگاه تخصصی نرم افزار ایران» یه وبسایت به زبان فارسیه که معمولاً مطالب جالبی توش پیدا میشه (منظورم از نظر علمیه). ولی امروز یه مطلبی توش پیدا کردم با عنوان «فلسفه وجودی خدا در علم کامپیوتر» که به نظرم از نظر طنز جالب بود. سعی کردم یه کم روش کار کنم، ولی دیدم خودش هیچ چی کم نداره، لازم نیست بهش دست بزنم. بخش هایی از اون مقاله رو همینجا با قلم ایتالیک آوردم:

فلسفه وجودی خدا در علم کامپیوتر
The philosophy of God's existence in computer science

اگر برنامه نویس باشید، حتما با تعاریف شی گرایی آشنایی دارید. ما در شی گرایی، سعی می کنیم هر هویت "فیزیکی" یا "معنوی" را در یک "تعریف" خلاصه و به صورت یک "کلاس" آن را پیاده سازی کنیم. به عنوان مثال، هویت "دست" می تواند به تنهایی یک کلاس و هویت "انسان" نیز کلاسی دیگر باشد.

تعریف دیگری که در شی گرایی داریم، تعریف "ارث بری" می باشد، به عنوان مثال، هویت "دست" می تواند از هویت بالاتر خود (پدر خود) یعنی "انسان" ارث بری داشته باشه و در حقیقت هویت "انسان" را کامل تر کند. ضمن اینکه تا خود "انسان" ظرفیت پذیرش "دست" را نداشته باشد، آن "دست" نمی تواند از آن ارث بری کند، اما در نهایت، تکمیل کنندهء "انسان" است.
لطفا به کلمه "هویت" بیشتر توجه کنید، هویت یک "انسان" به تنهایی نمی تواند تمامی آنچه یک "انسان" می تواند انجام دهد را انجام دهد، اما مسلما نبود هویتی به نام "انسان" به عنوان یک ظرف (container) برای هویت "دست"، ارزش و اهمیت "دست" را از بین می برد و دست از انجام آنچه وظیفهء آن است، ناتوان است.
بد نیست برای درک بیشتر، گریزی بزنیم به کتاب C++ Nuts and Bolts: For Experiences Programmers (نوشته هربرت شیلد و ترجمه مهندس شادمان پور) تا از ارث بری در شی گرایی بهتر و بیشتر بدانیم (لطفا به بخش های پر رنگ شده بیشتر دقت کنید):

به طور کلی فرایند ارث بری با تعریف یک کلاس مبنا آغاز می شود. این کلاس مبنا همه آن کیفیاتی که در تمام کلاس های مشتق شونده از آن مشترک خواهند بود، تعریف می کند. در اصل کلاس مبنا بیان کننده کلی ترین توصیف از مجموعه ای از خصوصیات است. یک کلاس مشتق شونده، این خصوصیات را به ارث برده و خواصی که خاص خودش است به آنها اضافه می کند.

دوباره روی عبارت "کلاس مبنا بیان کننده کلی ترین توصیف از مجموعه ای از خصوصیات است" تاکید می کنم... عبارت "کلی ترین توصیف" نماد خوبی برای خدا است! در ادامه روند ارث بری "دست" از "انسان"، می توان به اینجا رسید که "انسان" نیز، بعد از چند مرحله، از "زمین" یا "طبیعت زمین" ارث می برد و این روند تا "منظومه"، "کهکشان"، "جهان" و "خدا" ادامه پیدا خواهد کرد و در نهایت، کلی ترین توصیف، مربوط به "خدا" می باشد.
...

اگر احساس کردید ایمانتون داره قوی میشه و دارید به جواب مهمترین سوالهای فلسفی همه ی عمرتون نزدیک میشید، می تونید مطلب رو بطور کامل از اینجا بخونید. کامنت های مطلب هم به اندازه ی خودش جالب هستن، توصیه می کنم ببینید.

جمعه، مهر ۱۳، ۱۳۸۶

استاد هوگو چاوز


امروز ناصر یک خبر از وبسایت هفتان به نقل از خبرگزاری مهر رو برام ایمیل کرد که با خودم فکر کردم بی انصافیه اگه شما هم در جریان چنین خبری قرار نگیرید. مضمون خبر اینه که جدیداً هوگو چاوز یه آلبوم موسیقی با نام «ترانه هایی برای همیشه» روانه بازار کرده. بمنظور خسته نشدن انگشت کلیک شما، متن کامل خبر رو آوردم:

نخستین آلبوم هوگو چاوز به بازار می‌آید

رئیس جمهور ونزوئلا نخستین آلبوم موسیقی خود با عنوان "ترانه‌هایی برای همیشه" را به بازار عرضه می‌کند که شامل موسیقی سنتی ونزوئلایی و مکزیکی است.
به گزارش خبرنگار مهر، خبرگزاری ریا نووستی اعلام کرد این آلبوم شامل ترانه‌هایی است که چاوز در جریان برنامه تلویزیونی همیشگی خود که "سلام، رئیس جمهور" نام دارد و یکشنبه‌ها پخش می‌شود، همین طور نمایش رادیویی خود ضبط کرده است. روی جلد این سی دی تصویر چاوز در حالی که میکروفون به دست دارد، دیده می شود و مثل همیشه لباس قرمز پوشیده و کلاه لبه پهن اسپانیولی به سر دارد.

رهبر ونزوئلا که بخاطر سخنرانی‌های طولانی شهرت دارد، همیشه در برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی خود آواز می‌خواند تا مخاطبان پیش از شنیدن صحبت‌های بعدی او فرصت استراحت داشته باشند. چاوز برای مقابله با انتقادات رقبای سیاسی خود، توزیع این سی دی را یک شوخی دیگر از امور رسانه‌های ریاست جمهوری دانست.

رئیس جمهور ونزوئلا که از جمله منتقدان سرسخت واشینگتن در آمریکای لاتین است، به احتمال زیاد این آلبوم را به طور رایگان به بازار می‌دهد.

با خودم فکر کردم چرا همه ی رهبران دنیا چنین کارهای مردمی و صمیمانه ای نمی کنند؟ چرا همیشه باید یک فاصله ی ناپیمودنی نالازم بین مسئولین و مردم باشه؟ چرا نباید مقامات و مسئولان بلند پایه و سران تمام کشورها کنسرت های موسیقی و یا مسابقاتی مثل ماست خوری و دویدن با گونی و قویترین سیاستمداران جهان و یا هر چیز دیگه برپا کنند؟ یعنی میشه یه روزی ...
فکرشو بکنید برنارد، گوردن و جرج توی یه تیم و هیلاری و نیکلاس و آنگلا توی تیم مقابل، در حین بازی «اش تی تی» خیس عرق باشن! آره! چرا که نه؟ چه اشکال داره؟
یا این یکی:

آلبوم موسیقی محلی خراسانی با صدای جان بولتون با همراه صدای ساز استاد بن گی مون.
یا اجرای ژانگولر توسط زبردست ترین شعبده بازان: جان هوارد بزرگ.
یا اجرای مشترک برنامه بمب خنده، با هنرمندی حمید ماهی صفت و محمد البرادعی.
و ...
فقط خواهش می کنم بجای این سه نقطه که گذاشتم فکرهای ناجور نکنید که من حوصله ی انگ و منگ ندارم. هی کامنت نذارین جای محمود حنجره طلایی و فلان چیز و بهمان شخص اینجا خالیه. گفته باشم!

چهارشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۶

واسونک

یادمه یه بار ناصر، یه مطلبی در مورد خواب و رویا نوشته بود و توش ماجرای دو تا خواب (رویا) رو تعریف کرده بود. و بعد اضافه کرده بود که یکیش واقعاً خواب بوده و یکیش داستانی بود که خودش سعی کرده شبیه خواب بسازه. بعد از خواننده خواسته بود سعی کنه حدس بزنه کدومش واقعیه و کدومش قلابی.
من هم به تقلید از ناصر، یه بیت از یه ترانه فولکلور شیرازی (ترانه هایی که توی مجالس شادی و عروسی می خونن رو واسّونک بهش میگن) رو برداشتم و یه بیت هم خودم بهش اضافه کردم. اجرای این واسونک نیمه حقیقی نیمه قلابی (ساز و آواز خودم) رو می تونین اینجا گوش کنین. اگه گوش کردین سعی کنین تشخیص بدین کدوم بیتش اصله کدومش قلب.



از اونجایی که قالب فایل ogg هستش و حجمش هم حدود 1.7 مگابایت، اگه حوصله نداشتین گوش کنین شعرش رو هم این پایین نوشتم:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یک لباسی سیت بدوزم چل تا جیب چل تا غضن
دکمه هاش باشه طلا و پولک و مهره گزن[1]
یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا
هفت سوار و هفت قطار و هفت کلاه و تیرکمون
این ولات و اون ولات جنگت گرفت هفت آسمون
یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا


اگه حوصله نداشتین به جوابش فکر کنین جوابش رو هم پایین نوشتم:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بیت اول شعر، واسونک واقعی نیست و دومی رو هم خودم ساختم. خیلی بی مزه بود.


---------------------------------------------
[1] کلمه ی گزن در این جا هیچ معنایی نداشته و صرفاً بمنظور رعایت قافیه بکار رفته است.