جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۷
سوء تفاهم
- ببین، راستشو می خوای؟
- نه معمولیش هم خوبه!
پ.ن: همین الان بعد از چهارده سال تلاش برای لاگین کردن به بلاگر بالاخره فیلترهای مخابرات راه دادند و معلوم نیست دفعه بعد که راه بدن کی باشه. بنابراین:
1- هر چی مطلب درَفت دارم همش رو پابلیش می کنم، خودتون مرد و مردونه هر سه روز یکیش رو بخونین
2- دارم سعی می کنم اسباب کشی کنم به وردپرس. راستش تعصب رو هیچی خوب نیست، بخصوص بلاگسپات که اگرم بهتر از بلاگرهای دیگه باشه (که نیست)، اینجا مخابرات دهنشو زده.
3- بزودی آدرس جدیدم و آدرس وبلاگ یه نفر دیگه رو در همین محل اعلام می کنم.
4- یه نفر روی یکی از مطلب هام یه کامنتی گذاشته که اگرچه من همون جا یه جواب درخور بهش دادم، ولی با شهامتی که همه در من سراغ دارن، فکر نکنم دیگه کسی ازم انتظار داشته باشه که بازم اینجا بمونم.
پس اسباب کشی خواهم کرد!
Beautiful Mind!
چند روز پیش بعد از اینکه امتحانم تموم شد و برگه ها رو تحویل گرفتم، رفتم طبقه همکف دیدم راننده داره تو راهرو داره قدم می زنه و با دیدن من که کارم تموم شده و می تونیم بریم خونه خوشحال شد. یه پیرمرد تقریباً 50 ساله که هیچوقت بجز سلام و خداحافظی یک کلمه هم باهاش حرف نزدم. سوار که شدیم بعد از چند دقیقه احساس کردم باید یه چیزی بگم، و از دهنم پرید امتحان امروز خیلی غایب داشت، و بعدش دو سه تا جمله در همین مورد رد و بدل شد. بعد پرسید: «آقای مهندس، کلاً دخترا درسشون بهتره یا پسرا؟» من خیلی سریع یه توزیع آماری توی ذهنم شکل گرفت و دیدم اگه بخوام با یه سری جملات توصیفی، این توزیع رو توضیح بدم یارو گیج میشه، سعی کردم مساله رو ساده تر کنم، مثلاً بگم توی هر کلاسی هم ماکزیمم و هم مینیمم نمره رو پسرا می گیرن، ولی میانگین دخترا معمولاً بهتره. دیدم بازم کارمون نمیشه، خلاصه زور خودم رو زدم: «ببین در مجموع میانگین دخترا بهتره، ولی خوب تک و توک یه پسرایی هم پیدا میشن که بالاترین نمره کلاس رو می گیرن». جواب داد: «آهان! یعنی پسرا بهترن!». گفتم: «نه، خوب همه ی پسرا که اینجوری نیستن، بیشترشون گند می زنن، یکی دو تا خیلی خوب دارن». گفت :«آهان فهمیدم! یعنی دخترا بهترن». گفتم: «میانگین دخترا آره، ولی شاگرد اول معمولاً پسره». گفت:«پس یعنی پسرا بهترن؟». با ناامیدی گفتم:«آره، پسرا بهترن».
بودن یا نبودن - شماره دوم
بودن یا نبودن - شماره دوم
به کرات از بی ارادگی بعنوان یکی از مختصات فردی که به مواد مخدر اعتیاد دارد یاد شده است. این موضوع زمانی قابل ملاحظه تر جلوه می کند که در قیاس بین حالت سلامت و حالت اعتیاد اشاره به وجود اراده انجام هر کاری در حالت اول و عدم وجود چنین اراده ای در حالت دوم می شود. مثال بارز این مورد تصمیمات مکرری است که افراد مبتلا در لحظات بحرانی مبنی بر ترک اعتیاد می گیرند و هرآنچه در توان دارند برای جلب باور اطرافیان نسبت به تصمیم خود نشان می دهند، اما در اولین فرصت به پایین ترین بها، تصمیم، قول، قسم و اراده خود را زیرپا می گذارند.
من – ضمن برائت از هر نوع اعتیاد به هر گونه مخدر – مواردی را در خود سراغ دارم که پس از اراده جزم ترین عزم ها، حتی با تمام بودن خود نیز قادر به ایستادن بر آن ها نیستم و می دانم این ویژگی را می توان در برخی افراد دیگر که شناخت نزدیک از آنها دارم نیز سراغ گرفت. به نظر من چنین می رسد که این خصوصیت – یعنی عجز مطلق در اراده موارد خاص – اختصاص به مبتلایان به اعتیاد ندارد و کم وبیش در همه افراد قابل جستجو است. و بلکه می خواهم فراتر رفته اعتیاد را تنها مجالی برای بروز این ویژگی انسان بدانم، نه دلیل ایجادی.
تبلیغات
تبلیغات
کلاهبرداری صفر و یک نیست، فازی است و تقریباً با تمام کسب و کارهای سیستم سرمایه داری عجین است، فقط کم و زیاد دارد.
یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۷
شرایط هر چه لایق!!؟
شرایط هر چه لایق!!؟
فکر کنم تا حالا برای هر کسی این مساله پیش اومده باشه که یه کلمه تو ذهن آدم جا خوش کنه و شروع کنه به تکرار شدن و تا مدتی مدام تکرار و تکرار، که خیلی وقت ها آدم رو کلافه و عصبی می کنه. البته احتمالاً این اتفاق تو بچگی بیشتر می افته (شاید چون هنوز کلمات صلبیت کمتری دارند). بهترین مثالی که من خیلی زیاد یادم میاد و برای خیلی ها هم تعریف می کنم برادر کوچیکه ی یکی از دوستامون بود. این دوست عزیزمون (حمید) تعریف می کرد که برادر کوچیکش (سعید، فرض کنید مثلاً یه بچه ی دبستانی) یه مدتی بند کرده بوده به کلمه ی نجاست! تصور کنید در حال راه رفتن بدون هیچ مقدمه ای بر می گشت، زل می زد تو چشات و با یه لبخند ناشی از شوق و شعف، خیلی شسته رفته و محکم می گفت : «نجاست»، با تأکید ویژه ای روی هر کدام از بخش های سه گانه. یعنی یه جورایی با لفظ این کلمه داشته عشق می کرده. سر سفره در حالی که همه داشته ند غذا می خورده ند و خود اون هم ایضاً با سرعت و لذت در حال غذا خوردن بوده، یهو انگار یه تماس متافیزیکی ای چیزی از یه دنیای دیگه باهاش برقرار شده باشه (همون وحی خودمون)، بعد از چند ثانیه سکوت و در حالیکه قاشق پر از غذا جایی در مسیر بین بشقاب و دهان سعید فیکس شده بود (و خود سعید هم همینطور)، کم کم همان برق آشنا توی چشمهاش ظاهر می شد و با لبخندی گم و نگاهی مهربان که به همه مساوی و یکسان می تابید، پیامبروار و مصمم، با لذت و عشق می گفت: «نــجـــــــــــــاســـــــــــــــــــــــــــت»!
من چنین پدیده ای رو در ذهن انسان هم ارز پدیده ی تشدید در فیزیک می دونم. جهت یادآوری البته عرض می کنم هرگاه فرکانس دو جسم مرتعش در تماس با یکدیگر مساوی (و یا مضربی از یکدیگر) باشند، دامنه نوسان تشدید می شود. مثال معروفش اینه که اگه دو تا ساز مثلاً پیانو رو نزدیک هم بذارین و با اولی مثلاً نت A رو اجرا کنین و بعد صدای پیانوی اولی رو کاملاً قطع کنید، صدای همان نت رو از پیانوی دوم همچنان خواهید شنید. بهر حال اگه فرکانس یه کلمه با وضعیت ذهنی فرد (این وضعیت می تونه متاثر از شرایط بیرونی و ویژگی های درونی مغز باشه) سازگار باشه، پدیده ی تشدید ذهنی پیش میاد که نتیجه اش همون مثالی بود که در مورد سعید گفتم.
از چند روز پیش که یه بنده خدایی عبارت «سیکیم خیاردی» رو بهمراه معنیش بهم یاد داد دچار منتال رزنانس یا تشدید ذهنی شدم. اثر این پدیده صبح ها که از خواب پا می شم در حالت بیشینه ی خودش هست. صبح تا شب، خواب و بیداری، حتی وقتایی که دارم کاملاً با تمرکز روی یه موضوعی فکر می کنم یا کار می کنم، رو زبونمه. این عبارت یه اصطلاح آذریه که معنیش رو برای اونایی که یه کم کمتر مبادی آدابن برعکس (از چپ به راست) می نویسم:
ی.م.خ.ت – ی.م.خ.ت
شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷
بودن یا نبودن - شماره یکم
بودن یا نبودن - شماره یکم
ببخشید میخواستم یه مطلب مهمی رو با شما در میون بذارم:
به نظر شما تعریف آدم ... خل کدام است؟
الف) کسی که بابت هر چیز مهم و غیر مهمی که بدست می آورد احساس خشنودی خاطر فراوان نموده، شادی خود را شدیداً، عمیقاً، قویاً و صریحاً ابراز می دارد.
ب) کسی که مورد الف را ... خل برشمرده، همواره با نگاه عاقل اندر سفیه در او نگریسته، بلکه خود از بدست آوردن هیچ دستاوردی خشنود نمی شود.
ج) کسی که فقط چیزهایی که ندارد برایش مهم و خواستنی هستند و همان چیزها را هم به محض اینکه بدست آورد غیر مهم برشمرده فلذا کل قضیه کان لم یکن تلقی می گردد.
د) در واقع ترم (واژه) ... خل را با نگاهی عمیق تر به مساله می توان به هر کسی منتسب نمود، فارغ از بینش، فهم و عملکرد او در زندگی.
پ.ن.: الان در آستانه ی فصل امتحانات پایان ترم هستیم و من همش در حال طرح سوالم. بنابراین از اینکه لحنم کلاً چهارگزینه ای شده معذرت می خوام.
دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۷
ایشالله آخرین باره که در مورد وطن و وطن پرستی می نویسم
ایشالله آخرین باره که در مورد وطن و وطن پرستی می نویسم
عرضم به حضورتون که یه نفر یه ایمیلی به من فرستاده با عنوان «هویت ملی» که البته فکر کنم منظورش این بوده که رگ غیرت من بجنبه و خونم به جوش بیاد و از هیچ اقدام کوچک و بزرگ و متوسطی خلاصه فروگذار نکنم! حالا بماند که واکنش من چی بود، کجام جنبید و کجام جوشید، قبل از پرداختن به جنب و جوش من، اول متن ایمیل رو بخونید:
ملتي که هویت خود را از دست بدهد یکپارچگی، اعتماد به نفس و قدرت و پیشرفت خود را از دست می دهد. مراقب باشيم هویت و تاریخ و ادبیات و علم ما به باد نرود؟
بنیاد جهانی ویکی پدیا، ده شخصیت بزرگ هزاره دوم را که بر جهان اثر گذاشتند، معرفی کرد. یوهان سباستین پری باخ، مدیر این موسسه اعلام کرد، به هر کدام از کشورهایی که دانشمندان آن جایزه «ویکی سال» را دریافت کنند، ده میلیون دلار جایزه اهدا میکند.
براساس اعلام این موسسه جهانی، ده شخصیت برتر هزاره قبل چنین معرفی شدند:
آلبرت اینشتین، ریاضیدان آمریکایی
بیل گیتس، مخترع آمریکایی
مولوی، شاعر و ترانهسرای اهل ترکیه!!!!
زکریای رازی، دانشمند بزرگ عرب!!!!!
حکیم عمر خیام، دانشمند بزرگ افغانی!!!!!
اسحاق نیوتن، دانشمند بزرگ انگلیسی
ابن سینا، دانشمند و پزشک عربستان سعودی!!!!!
فردوسی طوسی، شاعر بزرگ روسی!!!!!
فردریش نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی
دکتر کامران وفا، فیزیکدان بزرگ آمریکایی!!!!
اول که به نظر من خیلی واسه این افرادی که جلوی اسمشون !!!!! گذاشته شده پارتی بازی و آبروداری شده. دوم اینکه همینجا صراحتاً اعلام می کنم که چنانچه روزی اسم من قرار بود در لیست ده شخصیت برتر هزاره سوم اعلام بشه، لطفاً پسوندی غیر از ایرانی استفاده شود، چه می دونم تا الان به ذهن خودم فقط «دانشمند لر» اومده. اگه کسی پیشنهاد بهتری داشت لطفاً اعلام کنه، اگه یه کم ناجور بود لطفاً کامنت نذارید، به طور خصوصی به ایمیلم بفرستید.